من چه کم داشتم که به من نه گفت؟!
«پسری با شنیدن جواب رد از دختر مورد علاقه اش، به روی او اسید پاشید»، «عاشق ۲۴ ساله ای، رقیب عشقی خود را با ضربات چاقو کشت»، «دختری، نوعروس خواستگار سابقش را راهی بیمارستان کرد»، «پسری به خاطر انتقام، جان خانواده دختر را در یک تصادف ساختگی گرفت» و…
نه شنیدن از معشوق یکی از دردآورترین اتفاقاتی است که هر فردی می تواند آن را در زندگی تجربه کند، با شنیدن همین کلمه ۲ حرفی است که زندگی برخی از افراد به هم می ریزد، اگر جوان تا دیروز فردی شاد و پرانرژی بود به ناگاه آدمی غمگین و آشفته می شود که حتی از انجام امور شخصی اش بازمی ماند، اگر متنفر از سیگار بود، حالا پاکت پشت پاکت دود می کند، بی حوصله و کم طاقت شده و زود از کوره درمی رود.
معمولا بعد از گذر از گیجی و انکار شکست و خشم ناشی از طرد شدن، فرد شکست خورده آرام آرام به این فکر می کند که «چرا من؟»، «مگر او از من بالاتر است؟»، «من چه کم داشتم که به من نه گفت…» «شاید من ایرادی دارم؟»، «نکند پای کسی دیگر در میان باشد» و… آنقدر احساس تشویش و ناراحتی کرده که حتی ممکن است دست به خودکشی یا انتقام بزند، در حالی که این «نه»، به معنای رسیدن به آخر دنیا نیست. ولی چرا چنین می شود و جوانان ما تاب شنیدن «نه» را ندارند.
برخی از جوانان، جواب منفی فرد مقابلشان را به پای غرور او می نویسند و او را فرد مغرور و خودپسندی می پندارند که از دماغ فیل افتاده است. اما براستی آیا واقعا فردی که جواب منفی می دهد، مغرور است؟
شکست خوردگان انتقامجو معمولا حس می کنند سهم شان را از زندگی یا طرف مقابلشان آن گونه که سزاوار بوده، دریافت نکرده اند، به همین دلیل ممکن است دست به انجام کارهایی بزنند که شاید تاکنون حتی فکرش را هم نمی کردند. در وهله اول، فرد شکست خورده، یا به بیان بهتر «نه» شنیده، چون حس می کند به خاطر ظاهر نازیبایش جواب رد شنیده، به خود حمله می کند و برای رفع عیب های ظاهری حتی خود را به دست تیغ جراحی می سپارد.
گاهی این افراد گمان می کنند به دلیل نداشتن تمکن مالی از کسی که دوستش دارند پاسخ مثبت نگرفته اند به همین دلیل حتی به دزدی و به دست آوردن پول حرام متوسل می شوند.
خلاصه آن که برای جبران نواقص شان به هر چیزی متوسل می شوند تا دیگر کسی نتواند به آنها نه بگوید؛ و در بدترین شرایط نیز احتمال دارد، فرد به قصد خیانت، شروع به دوستی با جنس مخالف کند، سپس بعد از وابسته کردن طرف، زیر همه چیز بزند و از این که توانسته انتقام جانانه ای بگیرد، احساس رضایت و شادمانی کند.
در برخی موارد نیز فرد شکست خورده با آزار و اذیت و حتی کشتن طرف مقابلش یا رقیبی که او را مغلوب کرده است، می خواهد به خود و دیگران به اشتباه ثابت کند که عاشق واقعی است و… در حالی که همه این کارها به خاطر این است که آنها نتوانسته اند به این سوال ذهن شان پاسخ بدهند که «چرا من باید شکست عشقی بخورم؟»
شوخی با عشق ممنوع
متاسفانه در سال های اخیر، برخی باورهای به ظاهر روشنفکرانه اما در باطن کاملا نادرست و عوامانه، به عنوان اصول زندگی صحیح و عاقلانه در ذهن جوانان جا گرفته است. فارغ از چگونگی شکل گیری این ذهنیت ها، باید بگوییم چیزی که اشتباه است، همیشه اشتباه است و این که چه دلایل قبلی باعث آن شده، چیزی از اشتباه بودن آن کم نمی کند.
برخی از جوانان با بیان مقدمه ای چون «پس از آشنایی بیشتر می توانم به تو متعهدتر شوم»، «اگر همدیگر را خوب بشناسیم، مصمم تر به ازدواج می شوم»، و… وارد رابطه با جنس مخالف می شوند و ارتباطشان را آنقدر پیش می برند که بالاخره طرف مقابلشان را وابسته به خود می کنند و دقیقا همزمان با تبلور عشق در دیگری است که ساز ناسازگاری می نوازند و با استناد به دلایلی که شاید از همان ابتدای شروع رابطه نسبت به آنها نیز مطلع بودند، ختم رابطه را اعلام می کنند و با بهانه هایی چون «من هنوز به تو متعهد نیستم»، «تا به امروز با هم بودیم ولی از این پس راهمان جداست» و… مسئولیت عاشق کردن دیگران را از سرشان باز می کنند و دیگری را در غم عشق رها کرده و برای همیشه می روند؛ این در حالی است که همه ما در قبال کسانی که آنها را به خود وابسته کرده ایم، مسئولیم!
از دیگر گزاره های اشتباه در ذهن جوانان، راهبرد «در آب نمک خواباندن» فرد مقابل است. گاهی دختران و پسران، وقتی با موردی برای ازدواج مواجه می شوند، چون نمی توانند او را خوب سبک و سنگین کرده و تصمیم قطعی شان را برای بله یا نه گفتن بیان کنند، سعی می کنند با امروز و فردا کردن، جواب را به تعویق بیندازند، اگر چه این رفتار طبیعی است، اما طولانی کردن آن حس ناخوشایندی به طرف مقابل القا می کند، جالب تر آن که برخی، حتی وقتی نتیجه قطعی شان نه گفتن است، باز نمی توانند تصمیمشان را صریح و شفاف به طرف مقابل اعلام نمایند چون با خود فکر می کنند اگر این مورد را از دست بدهند، شاید دیگر نتوانند فرد مناسب و بهتری پیدا کنند و ناعادلانه تر آن که ممکن است رابطه را تا پیدا کردن جایگزینی بهتر ادامه دهند.
گاهی همین رفتارهای ناپخته و خودخواهانه باعث می شود فرد احساس کند از سوی فرد مقابلش مورد سوء استفاده قرار گرفته و به دلیل ظلم و نامهربانی که بر او روا شده، درصدد تلافی و انتقام برآید.
جواب منفی به معنای غرور نیست
برخی از جوانان، جواب منفی فرد مقابلشان را به پای غرور او می نویسند و او را فرد مغرور و خودپسندی می پندارند که از دماغ فیل افتاده است. اما براستی آیا واقعا فردی که جواب منفی می دهد، مغرور است؟ برای پاسخ به این سوال بهتر است قضیه را از جهت مخالف آن بنگریم، اگر شما حق انتخاب و عاشق شدن دارید، اگر حق رد کردن و قبول کردن دارید، چرا این حق را به فرد مورد نظرتان نمی دهید، آیا او چون شما حق انتخاب ندارد؟ مگر نه غرور آن است که ما بی تفاوت به نظر دیگران، فقط به دنبال آرمان ها و معیارهای خود باشیم؛ حال خود قضاوت کنید شما مغرورید یا معشوق تان؟! برای وصال به محبوبتان تلاش کنید، اما هرگز نخواهید او را به زور عاشق خود نمایید. چون به زور عاشق کردن دیگران نه معقول است و نه ممکن اما به زور فراموش کردن عشق، هم معقول است و هم ممکن!
در عشق یکطرفه، وفاداری مفهومی ندارد
گاهی دختران و پسران، وقتی با موردی برای ازدواج مواجه می شوند، چون نمی توانند او را خوب سبک و سنگین کرده و تصمیم قطعی شان را برای بله یا نه گفتن بیان کنند، سعی می کنند با امروز و فردا کردن، جواب را به تعویق بیندازند
ارزشمندی عشق یک طرفه در قابلیت آن برای دوطرفه شدن است، اما اگر دوطرفه نشود، باید فراموش شود؛ فراموشی عشق در چنین حالتی هرگز به معنای عدم وفاداری یا سستی در عشق نیست، چون به عشقی باید وفادار بود که دوطرفه باشد. یادتان باشد معشوق اول هیچ برتری به معشوق دوم ندارد، هرگز تصور نکنید اولین عشق برایتان بهتر بوده است، چون عشقی عالی است که بتوانید با او مفهوم عشق متقابل را درک کنید. اگر امروز با رجوع به عقل و منطق تان نتوانید واقعیت های زندگی را با اختیار بپذیرید، تردیدی نداشته باشید که فردا، واقعیت ها در حالی به شما تحمیل خواهد شد که شاید دیگر قدرت نپذیرفتنشان را نداشته باشید.
«نه گفتن» و «نه شنیدن» را باید بیاموزیم
قدرت نه گفتن، یکی از ملزومات زندگی اجتماعی بشر است، قدرتی که بسیاری از ما فاقد آنیم. روان شناسان دلایل عمده ای را برای ناتوانی در بیان «نه» برمی شمرند که از جمله آنها می توان به موارد زیر اشاره کرد: احساس نیاز در یاری رساندن به دیگران، جلب رضایت اطرافیان، سازگاری، ترس از هتک حرمت، ترس از دعوا و درگیری، ترس از دست رفتن فرصت، نگرانی از خراب شدن پل های پشت سر و…
بر این اساس، ما هیچ گاه جرات نه گفتن به اطرافیان را پیدا نمی کنیم چون این ویژگی در درونمان نهادینه شده و ضمنا می دانیم اولا تحمل شنیدن آن نیست، ثانیا یاد گرفته ایم هیچ «نه» گفتنی را جدی نگیریم و به هر طریقی شده با گریه و زاری، التماس و لجبازی و سماجت بسیار «نه» را به «بله» تغییر دهیم.
کلوپ ازدواج تبیان
تالار وب – تالار پذیرایی